Saturday, December 01, 2007

بعد از دفاع چه خواهم کرد?

سلام
پیش نویس: نوشتن ِ این متن سه دلیل دارد:
الف: نمی دونم تا حالا این حس رو داشتید یا نه؟ که وقتی مجبور به انجام ی کاری هستید ، مثل ِ امتحان دادن، پایان نامه نوشتن و ... و حوصله ی انجام دادنش رو ندارید شروع می کنید به فکر کردن راجع به کارایی که دوست دارید بکنید و الان نمی تونید؛ من الان در اون وضعیت به سر می برم.
ب: اینا رو می نویسم که به خودم روحیه بدم که اگر دختر خوبی باشم و مرتب و منظم بشینم سر ِ کارامو به موقع دفاع کنم، چه کارا که بعدش می تونم با خیال ِ راحت انجام بدم؛ پس تمام ِ تمرکزم رو بذارم رو کارم که زود دفاع کنم و این قورباغه رو همین ترم قورت بدم که به ترم چهار نکشه و من نه ماه در شادی تمام ، بدون هیچ کار ِ اجباری ای زندگی کنم. (یک آدم بی خیالی شدم! بیشتر از نیم ساعت پشت ِ میز بند نمی شم! همش ورجه می زنم و دلم شیطونی می خاد! این بی خیالیم دیگه داره حرص ِ خودم رو هم در میاره!)
ج: چند روز پیشا ی ِ دوستی از من پرسید بعد از دفاع می خای چی کار کنی؟ منم گفتم : زندگی! ی جوری منو نگا کرد که ... !!!(مثلاً می شد از نگاهش اینا رو شنید: این چه وضع ِ جواب دادن به بزرگترِ ؟!)لحن ِ دلخورانه!(یا چرا جواب سر بالا می دی دختر؟!(لحن ِمحبت آمیز!) و ناشنیده های دیگر؛)) در هر صورت این بنده ی خدا هم می تونه با خوندن این متن مطمئن شه که من حقیقت رو بهش گفتم و منظورم دقیقاً از جوابم چی بوده:)
***
و اما بعد از دفاع چه خواهم کرد:
در یک کلام، کمثل السابق زندگی:) اما زندگی یعنی چی؟
یعنی تعادل روحی، جسمی، فکری.
از اونجایی که تعادل هایم کمی بهم خورده، باید کارایی که منو به تعادل باز می گردونن در اولویت قرار بدم :)
ی مدت ِ اون جور که باید ورزش نمی کنم،با دستام هیچ کاری نکردم(کار یدی)، به سوالای پرنده ی پرسشگر بی توجه ام، داستان ِ درست و حسابی نخوندم، فیلم هم همین طور، نقاشی نکشیدم، ...
پس احتمالاً بعد از دفاع حدوداً یک ماهی با بی برنامگی کامل زندگی خواهم کرد، چون شدیداً از برنامه ریزی کردن و تقویم نگاه کردن و تاریخ و ... خسته شدم.
بعد کارایی رو که پایین لیست می کنم ، با تابع هزینه و زمان می سنجم و بهشون اولویت می دم و برا این چند ماه برنامه ریزی می کنم که نهایت ِ لذت رو از زندگیم ببرم و تعادل از بین رفته را بازیابم؛ تا خداوند و بندگانش چه بخواهند و معلوم شود که مهر سال ِ بعد ما کجای دنیا ایم و چه کاره؟ و با روحیه ی کامل مشغول به کار شیم و دوره ی جدید ِ زندگیمون رو شروع کنیم:)
ورزش ها:
شنا: اساساً دیگه باید تنبلی رو کنار بذارم و مرتب برم تمرین که بدنم دوباره بیاد رو فرم ، فکر کنم به رکوردام هر کدوم سی تا شصت ثانیه ای اضافه شده باشه، اردیبهشت دیگه فکر کنم برم تست آمادگی بدم، شایدم برای دوره ی ناجی دریا برم .
تنیس روی میز: البته الانم در اوج کارام تمرینای دانشگاه رو می رم آخه بناست امسال تیم بدیم(البته نمی دونم اون موقع که بناست تو مسابقات شرکت کنیم من دانشجو ام یا نه!) ولی خوب من تمام تمرکزم تو بازی نیست! فایده نداره. از اون جایی که امسال تو هیچ مسابقه ای شرکت نکردم؛ نه لیگ بانوان، نه جام ِ رمضان، نه شهرداری، ... حتما ًباید با تمرکز به تمرینام برگردم.
کوه: نمی دونید چه قدر به هادی حسودیم می شه که هر هفته می ره کوه!
دوچرخه سواری: این دوچرخه ی بدبخت ِ من باد خورد!
کار با دستان:
خیاطی : ی عالمه مدل دامن و پیراهن تو ذهنم که تو اولین فرصت می خام بدوزمشون(من فقط ی دوره ی کوتاه یک ماه ِ ازمامانم شش سال ِ پیش خیاطی یاد گرفتم، نمی دونم الان چیزی یادم مونده یا باید دوباره از اول شروع کنم.)
بافتنی: تو هفته گذشته به طور ِ تصادفی دو بار دو تا خانم تو مترو کنارم نشستن که کامواهای رنگی ِ مهیجی دستشون بود، دیدم بافتنی هم کارِ یدی ِ مهیجی بیارمش تو لیست بد نیست:)
آشپزی و شیرینی پزی: می خام این مهارت هام رو هم ارتقا بدم که بعد از این دوره ی چند ماه ِ هر جا بنا بود باشم ، به شکم ِ مبارک بد نگذره:)
باغبانی : همون طور که قبلاً گفته بودم ، باید به باغچه هامون رسیدگی ویژه کرد:)
هنری:
نقاشی: شاید دیگه گوش ِ شیطون کر، طلسم رو بشکونم دوباره شروع کنم به کشیدن.
خطاطی: خیلی وقت تمرین خط نکردم! از وقتی هم که آدم کاراش رو پای کامپیوتر می کنه کلاً فکر می کنم خط ام بد شده!
فکری و فرهنگی:
فیلم و انیمیشن: ترکیدم از بی فیلمی و بی کارتونی! همین الان بگم که هر چی فیلم دارید طالبم:)
کتاب: ی عالمه رمان و کتاب ِ فلسفه و ... تو لیست دارم که ...
فکر کردن و خوندن و در نهایت پاسخ گویی به سوالاتِ کو کو: فکر کنم با قرآن هم باید شروع کنم( تو ی نوشته ی جدا براتون کامل توضیح می دم؛))
تمرین نقد نوشتن: اعم از فیلم و کتاب و ...
زبان: ارتقا مهارت های زبانی مادری و انگلیسی.
ی سری مهارت های کامپیوتریمم باید ارتقا بدم:)
کارهای مهیج:
یادگیری موتور سواری: بنده ی خدا بابام تا حالا بیشتر از ده دفعه گفته فاخته بیا بهت موتور سواری یاد بدما، هی وقت نشد! بابام اینقدر که اشتیاق داره به من موتور سواری یاد بده برا هادی نداشت!
سفر: مثل ِ گذشته قاعدتاً امسال هم ی سفر ِ سه هفته ای تو عید به ی استانی داریم؛ پیشنهاد من به خانواده کهکیلویه و بویر احمد خواهد بود. تا حالا این استان رو ندیدیم. روی ی سفر ِ ده روزه ی دیگر هم در تابستان می شه حساب کرد.
رقص: به نظرِ من ، هم هنر ِ، هم ورزش، ولی از همه بیشتر مهیجه:) دوست دارم اصولی این کار رو یاد بگیرم.
و اما فیزیک:
این قسمت حتماً در اولویت آخر قرار داره:)
دوست دارم به جد با ترمودینامیک و مکانیک آماری تعادلی و غیر تعادلی ،کلنجار برم.
دو تا کاری رو هم که شروع کردم سعی می کنم تو این مدت دیگه پرونده هاشون جمع شن.
ی سری مهارت های ریاضی و شبیه سازیم رو هم باید تقویت کنم.
ی سری باگ هایی که تو دانش و تفکرم وجود داره رو سعی می کنم رفع کنم.
این وسطام شاید ی جاهایی داخل ِ کشور امتحان دکترا بدم که اگر به هر دلیلی نشد برم ...
(البته مطمئنم که برای هیچ امتحانی نه وقت خواهم گذاشت نه انرژی :) فقط برای رفع تکلیف از نظر ِ روحی خواهند بود!)


راستی بدم نیست ی کارکی هم دست و پا کنیم کمی پول در بیاریما! اگر تست آمادگیمو بدم شاید برم ی استخری ناجی یا مربی بشم.(حوصله پول در آوردن از فیزیک رو الان ندارم! شاید اون موقع داشته باشم، کسی چه می داند!)
اوه، اوه،... یادم رفت! از اونجایی که خودمان رو در مکعب خنگ یافتیم و دیدیم بیهوده وقت تلف می کنیم، فعلاً گذاشتمش کنار:( ولی دیگه راه نداره که باید این بازی رو تو این فرصت حتماً فتح کنم:)

و زندگی جریان دارد:) ... پس با آهنگ ِ زندگی هم آهنگ شو!...


پس نوشت1: الان که این لیست رو نوشتم دیدم چه قدر کارِ شادی بخش برای انجام دادن دارم! برم سر ِ کارای دفا ع ام که زود به این مرحله برسم؛ راستی لطفاً هر موقع منو دیدید یاد آوری کنید که کلی کار ِ مفرح باید بکنم و دعوام کنید که برم سر ِ پایان نامه ام، مرسی:)
پس نوشت 2: در ضمن در راستای دادن ِ روحیه به خودمان، این لیست رو در اولین صفحه ی دفتر ِ چرک نویس ِ پایان نامه هم گذاشتیم:)پس نوشت 3: فکر کنم یکی از دلایل ِ بی خیالی و خوش خوشان زندگی کردن ِ الانم، اطرافیان باشن که مثل ِ من می خان آخر ِ دی دفاع کنن و هنوز کلنگ ِ نوشتن رو نزدن! ،(سریع فرا فکنی کردما! از اون بی جنبه هام من:)) مثلاً مونا وهادی؛ مونا خانم! آقا هادی! لطفاً بجنبید که منم ی تکونی به خودم بدم:)
حالا یکی نیست بگه تو چرا به اونا نگاه می کنی؟!! حداقلش اینه که اونا مثل ِ تو این ترم واحد ندارن، وقتشون از تو بیشتر ِ!
شاد باشید.
والسلام.

6 comments:

Anonymous said...

من شروع کردم !!!!!
زنگ خطر به صدا در امده

Anonymous said...

akh joon!
belakharetoonestam commentdooni ro baz konam!
bebinam dige az pazel e ye alame tike! khoshet nemiad?

too karaye mohayej be "para glayder" ham fek kon.

delet besooza man baftani baladam!:D

Real Cuckoo said...

سلام فاطمه جونم:)
چرا هنوز به جد پايه ي پازلم:)
پا راگلايدرم خيلي رديف ولي هم گرونه هم اساساً وقت مي خواد كه اونوقت از بقيه كارام مي مونم:)
تازه خودمم بافتني بلدم:)
خيلي دلم برات تنگ شده خانمي:*

Unknown said...

آخه فاخته خانم ! این چه کاریه از هر چی برنامه و برنامه ریزی و تقویم حالت به هم می خوره می خوای بری تفریح باز می شینی تو دفترت ( از اون بدتر تو وبلاگت) یه لیست از تفریحات ممکن رو می نویسی ؟؟؟؟ آخرشم من سر در نمی آرم تو را !!! خودمونیم چی گفتم!:D
ولی من یه پیشنهاد عالی دارم بذار هر وقت دفاع کردی تمام شد بدون برنامه قبلی هر تفریحی که برات پیش اومد انجام بده ... دلم لک زده واسه یه لحظه بی قیدی ....... انگار که زمان واستاده و نمی خواد تموم بشه!

Qasem said...

مدتی پیش فیلم وبلاگت را دیدم. فیلمش در سال ۱۹۷۵ ساخته شده است با بازی‌ی بس زیبای جک نیکلسون. می‌دانستی صداوسیما وبلاگت را به دیوانه‌ای از قفس پرید ترجمه می‌کند؟

Real Cuckoo said...

سلام قاسم:)
البته که می دانم:)
به اینجا ی سر بزن:
http://realcuckoo.blogspot.com/2007/09/flow-over-cuckoos-nest.html#links
البته الان دیگه خودمم این فیلم ِ فوق العاده رو دیدم و منم به همین ترجمه رای میدم:)