Sunday, November 01, 2009

از انقلاب تا آزادی ...

سلام
روزهای آخر بود؛ بعد از هشت سال امید ما دوباره به ناامیدی می رفتیم از وعده های به انجام نرسیده ...
روزهای آخر بود، شاید آخرین دیدارها ...
روزهای آخر بود ...
***
دانشگاه تهران، دانشکده فنی، خاتمی، دانشجویان، ... به خاطر می آوری آن روز را؟
دخترک محکم ایستاد و گفت آقای رئیس جمهور! شما ...
بغضش گرفت ولی مثل همیشه متین گفت: ... درست! ولی در عملکرد من همین بس که بعد از هشت سال شما به چنین آزادی بیانی رسیدید که می تونید جلوی من بایستید و بگید: آقای رئیس جمهور! شما ...
اون روز ما تونستیم رئیس جمهور رو، رو در رو نقد کنیم ...
---
و امروز پسرک شجاعانه ایستاد و بی پرده نقد کرد او را که بتش کردند، ...
---
روزی خواهد رسید که ما آزاد و آزاد اندیشانه نقد کردن و نقد شدن را تجربه می کنیم
روزی خواهد رسید که ما انقلابی را که پدرانمان کاشتند به میوه ی آزادی مزین می کنیم
آن روز خواهد آمد ...
---
و امروز نوبت ماست که یاد بگیریم نقد کنیم و نقد شویم...
تا رسیدن به فردای آزادی ...
بسم الله ...
والسلام.

Sunday, September 13, 2009

رفت!

سلام
رقیه هم ما رو اهلی کرد و رفت(یعنی برگشت)...
ممنون به خاطر تمام روزای خوبی که با هم بودیم و به خاطر تمام خاطراتی که رقم زدی؛
خصوصاً روزهای سختی که باهم غم ها، خشم ها، ترس ها، اضطراب ها، امیدها ... ی سبزمون رو تقسیم کردیم.
همیشه شاد و پیروز باشی،
فیل اشپس!
والسلام.

Sunday, June 28, 2009

ایران ِ من

Dear Fakhteh,
I wanted to write you an email since last week. I know that things are quiet those days but I know also that everybody is scared about what will happen. I hope that your family and your friends are safe. I am sure that you really worry about the situation. I don't what to tell you to help, just that I was very sad those days and I thought everyday about Iranian people. I went to a demonstration in Paris on sunday. People are sad and upset. I really wish that things will change, that finally they will respect the people.I wish you a lot of courage to face this moment, and the same to Sarah,
William
Fri, Jun 26, 2009 at 5:00 PM

Friday, June 12, 2009

سلام برلین!

سلام
فردا چه چیز در انتظار ماست؟!
می ترسم ...
چگونه این هیجانات، جنجال ها، رسوایی ها و ... به آرامش خواهد رسید...
می ترسم...
وهمچنان امیدوارنه برای آینده ای بهتر رای خواهم داد
والسلام.

Sunday, May 10, 2009

مدلی برای توسعه ی پژوهش در علوم پایه

سلام
بی شک برای رسیدن به توسعه باید نقد کردن (نگفتم نق زدن، نگفتم مسخره کردن، نگفتم توهین کردن، ...) و به چالش کشیدن را بیاموزیم...
حتماً این نوشته ها رو بخوانید؛
نویسنده در نهایت سادگی آنچه رو که برای رسیدن بهش تلاش می کنه صمیمانه با ما به اشتراک گذاشته ...
بخوانید و به او در به چالش کشیدن این ایده کمک کنید تا فکر برای به عمل در آمدن پخته شود ...
شاد باشید،
والسلام.

Sunday, May 03, 2009

سخنان شنیدنی

سلام
دو تا ایمیل خوب گرفتم دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم:)
---
شعرى از پابلو نرودا
ترجمه از احمد شاملو
به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.
به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند،دوری كنی . .. .
، تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌
يا عشقت شاد نيستی،
آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات ورای مصلحت‌انديشی بروی . ....
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميری!
شادی را فراموش نكن
---
نصايح زرتشت به پسرش :
آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسيده است رنج و اندوه مبر
قبل از جواب دادن فکر کن
هيچکس را تمسخر مکن
نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
خود براي خود، زن انتخاب کن
به شرر و دشمني کسي راضي مشو
تا حدي که مي تواني، از مال خود داد و دهش نما
کسي را فريب مده تا دردمندنشوي
از هرکس و هرچيز مطمئن مباش
فرمان خوب ده تا بهره خوب يابي
بيگناه باش تا بيم نداشته باشي
سپاس دار باش تا لايق نيکي باشي
با مردم يگانه باش تا محرم و مشهور شوي
راستگو باش تا استقامت داشته باشي
متواضع باش تا دوست بسيار داشته باشي
دوست بسيار داشته باش تا معروف باشي
معروف باش تا زندگاني به نيکي گذراني
دوستدار دين باش تا پاک و راست گردي
مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتي شوي
سخي و جوانمرد باش تا آسماني باشي
روح خود را به خشم و کين آلوده مساز
هرگز ترشرو و بدخو مباش
در انجمن نزد مرد نادان منشين که تو را نادان ندانند
اگر خواهي از کسي دشنام نشنوي کسي را دشنام مده
دورو و سخن چين مباش
درانجمن نزديک دروغگو منشين
چالاک باش تا هوشيار باشي
سحر خيز باش تا کار خود را به نيکي به انجام رساني
اگرچه افسون مار خوب بداني ولي دست به مار مزن تا تو را نگزد و نميري
با هيچکس و هيچ آييني پيمان شکني مکن که به تو آسيب نرسد
مغرور و خودپسند مباش، زيرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالي شود چيزي باقي نمي ماند
---
شاد باشید!
والسلام

Saturday, May 02, 2009

یک می

سلام
این نوشته هیچ گونه بار ارزشی ای ندارد- صرفاً مشاهده ای که اصراری بر درستی ِ نگاه ناظرش نیست... به اشتراک گذاشته می شود ...
فقط می نویسم که فراموش نکنم! خیلی بیشتر از این باید برای این نوشته وقت بذارم - برای مشاهده ها مثال بیارم و فرض ها و نتیجه ها رو مرتب کنم...
---
اینجا ی سوال هی تو سرم چرخ می زنه ...
مردم در دنیای مدرن واقعاً آزادند؟!
شاید شاید مردم در بند قدرت نباشن! و در توهم دمکراسی احساس آزادی کنند...
شاید شاید خودشون رو در بند دین و آیینی ندونن و احساس آزادی کنن! ...
آره شاید شاید از بند زور و تزویر آزاد شده باشن ... ولی آیا از بند زر هم آزاد شده اند؟ ...
اینجا بدیهی ترین نیازهای انسانی با تبلیغات، قیمت (نرخ کالا)، حراج، مالیات، بیمه... در دستان سرمایه به بند کشیده می شود...
---
تصویری که ماکسیم گورکی از زندگی کارگران در صفحات آغازین کتاب مادر به تصویر می کشد جلوی چشمام در شکل دیگری می بینم...
بعضی وقتا حتی فکر می کنم آدمای مدرن با هر شغل و منسبی ... هیچ تفاوتی با کارگران اون تصویر ندارن!
فقط توهم آزادی دارن...
فقط برای ارباب دیگری کار می کنند...
مثل ماشین کار می کنن و با الکل، شادی های گروهی، ... به فراموشی ابدی فرو می روند ...
والسلام.