Wednesday, October 08, 2008

این سال های سگی

سلام
روایتی است تلخ و تهوع آور از واقعیت هایی انکار ناپذیر! همچون غلاف تمام فلزی!
کلاسیکی مدرن نوشته ی ماریو بارگاس یوسا ترجمه ی احمد گلشیری، انتشارات نگاه، تهران 1383.
---
این نوشته هم بد نبود.
---
ابتدای هر فصل از شخصی دیگر سخنی تلخ و تفکر برانگیز نقل شده:
فصل اول:
" ما نقش قهرمان را بازی می کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم؛ و اصولاً از آن رو نقش بازی می کنیم که از لحظه ی تولد دروغگوییم."
ژان پل سارتر
فصل دوم:
"من بیست سال دارم، نگویید بیست سالگی زیباترین دوره ی زندگی است."
پل نیزان
پس گفتار:
"فساد، در هر نسل، تسلط خود را اعمال می کند."
کارلوس خِرمن بِلی
---
ص 477- ... سروان گفت:" ما همه به مقررات اعتقاد داریم اما آدم باید راه تفسیر کردنشو بلد باشه. مهمتر از همه ما نظامی ها باید واقع بین باشیم. وقتی واقعیت با قانون تطبیق پیدا نمی کنه، قضیه رو برعکسش کن، یعنی قانون رو با واقعیت تطبیق بده." ...
ص 509- ... عدالت از نظم و انضباط تشکیل می شود. در واقع نظم و انضباط از ابزارهای لازم برای یک زندگی جمعی معقول است. و نظم و انضباط از انطباق واقعیت ها با قوانین به وجود می آید. ...
ص 530 - ... ببین، وقتی دشمن اسلحه شو زمین می ذاره و تسلیم می شه، سرباز مسئولیت شناس به طرفش شلیک نمی کنه. نه فقط به دلایل اخلاقی بلکه به دلایل نظامی، به خاطر صرفه جویی. حتی در جنگ نباید مرگ و میرهای بیهوده در میون باشه . ...
---
شیوه ی روایی داستان معرکه بود، بسیار لذت بردم؛ نویسنده با زیرکی و زبردستی تمام راویان داستان رو تغییر می ده و تا پایان ِ داستان از این تکنیک برای گره ساختن و باز کردن بهره می بره.
والسلام.

No comments: