Wednesday, May 28, 2008

منم حساس!

سلام
پیش نویس:اول که این دو نفر من رو به بازی ِ حساسیت های کوچک دعوت کردن، تقریباً هیچی به ذهنم نرسید!
با خودم گفتم این سوال رو از هادی بپرسن بهترمی تونه جواب بده، آخه بعضی وقتا دقیقاً همون کاری رو می کنه که صد بار بهش گفتی رو اعصابته!
یا از دوستای خیلی نزدیکم مثل هدی گ.، مینا ف.، نسیم ر. و ... ؛
اینایی که نام بردم فکر کنم با تقریب خوبی وقتی با من بودن یا هستن، حس های منو حتی از خودم بهتر می فهمن.
خلاصه این که تو این مدت کلی فکر کردم و این لیست ِ بلند بالا در اومد، دیدم نه بابا منم حساس!
زهرا! من دیدم خودت ده مورد نوشتی دیگه روم باز شد:) شرمنده انگار خیلی حساسم! خودم نمی دونستم!
---
یک- وقتی دارم با کسی حرف می زنم، منو نگاه نکنه.
دو- با هیجان و ... به یکی سلام کنم، جواب سلام نده!
سه- آقایون برای دست دادن دستشون رو بیارن جلو! (چون در کمال شرمندگی ضایعشون می کنم) یا دارن با هام حرف میزنن بهم دست بزنن!
چهار- یکی نزدیکم سیگار بکشه یا بوی سیگار بده.
پنج- یکی دقیقاً پشت ِ در ِ دستشویی وایسه تا من بیام بیرون! خب حالا دو قدم اون طرف تر وایسی هم میام بیرون!
شش- یکی می خواد بهم ی چیزی بگه یا ازم ی چیزی بخواد یا ... ، خیلی صغری- کبری بچینه! بابا دو جمله مقدمه درست درمون بگو، برو سر اصل مطلب!
هفت – به غیر از فاخته با نام ِ دیگری مورد ِ خطاب قرار بگیرم یا پسوند، پیشوند به اسمم اضافه شه.
هشت- دارم ی فیلمی رو با هیجان می بینم، یکی فیلم رو قبلاً دیده آخرش رو بگه.( این تخصص هادیه! هزار بار بهش گفتم آخر فیلم رو برام نگو!)
نه- بر عکس مورد هشت؛ از یکی می پرسم، فلان قضیه چی بوده؟ چی می شه؟ یا فلان کارو چه جوری بکنم؟ یا ... با اینکه خیلی راحت می تونه در یک جمله جواب منو بده با شیطنت ابروش رو بندازه بالا بگه خودت می فهمی یا ... و نگه!
ده- دارم غذا می خورم یا خوابیدم، یکی زنگ بزنه! کلی هم وراجی کنه!
یازده- بعضی وقتا من شش دونگ دارم به ی مطلبی فکر می کنم و حتی پشه هم نباید پر بزنه که یهو یکی این وسط پارازیت میاد! به امتحان، ارائه، تصمیم گیری مهم، ... این چیزا که نزدیک می شم احتمال این حالت می ره بالا.
دوازده- عجله دارم و همراهم اینو درک نکنه! (مورد پنج ِ فرنوش) وای این برام دیوانه کننده است! متاسفانه نمی دونم چرا معمولاً هم عجله دارم؟!
سیزده- بعضی وقتا من اصلاً حوصله شوخی کردن، مزه پرانی و ... ندارم؛ یک آدم خشک ِ جدی ای ام! اون وقت یکی بیاد هی مزه بریزه، ...! (هادی تو اینم استاده!)
چهارده- یکی وسایلم رو بدون هماهنگی برداره؛ یا حالا برداشت، بعد سر جاش نذاره!
پانزده- به یکی چیزی امانت دادم، بهم بر نگردونه، خودم مجبور شم بهش یادآوری کنم.
شانزده- از یکی ی چیزی می پرسم، ی جوری نگام کنه انگار احمقم! خب اگه بلد بودم که ازت نمی پرسیدم! چرا شخصیتم رو تحقیر می کنی! حالا خب ی چیزی بلدی زکاتش رو بده، نمی میری که!
هفده- دارم حرف می زنم یکی با لحن بدی بهم بگه صدات بلنده! خب می دونم صدام بلنده چی کار کنم! یا حالا خب تذکر می خوای بدی یکم مؤدب باش! ملایمتر! درک کن هیجان دارم! بی ذوق!
هجده- منو ی نفر بیشتر از 4- 5 دقیقه سرپا نگه داره! خب نمی میری ی تعارف بزن من بشینم! نمی تونم بیشتر از چند دقیقه سرپا ساکن بایستم، به معنی واقعی جونم در میاد.
نوزده- یکی وسایلش رو بده براش نگه دارم یا حمل کنم، در حالی که خودش می تونه این کارو بکنه یا مثلاً می تونه وسیله ی سنگین ِ توی دستش رو راحت بذاره زمین و کارش رو بکنه یا ...
بیست- یکی وقتی اضطراب دارم می خوام تنها باشم تا بر اضطرابم غلبه کنم، اینو درک نکنه.
بیست و یک – یکی بهم قول می ده برام کاری رو می کنه یا مثلاً با هم قرار داریم یا ... بعد من کاشته شم و نیاد و به قولش وفا نکنه! حداقل می تونی اطلاع بدی که نظرت عوض شده، وقت نداری کمکم کنی یا نمیای ...
بیست و دو- یکی بیشتر از دو، سه بار تعارف کنه ی چیزی رو بخورم! بابا خب نمی خوام بخورم دیگه! آقامون گفته باید لاغر شی! گیر نده!
---
چند نکته:
یک- این موارد بر اساس نظم خاصی نوشته نشدن، هر چی به ذهنم رسیده نوشتم.
دو- سعی می کنم اگر این اتفاقا بیفته نادیده بگیرمشون ولی خب بعضی مواقع واقعاً حرصمو در میارن، به خصوص اگر از طرف کسی صورت بگیره که می دونه این کارا منو اذیت می کنه و اون آدم هم خیلی بهم نزدیک باشه(از نظر عاطفی).
سه- شاید بازم یادم بیاد، بعداً بنویسم!
---
من دیدم تا حالا اکثراً دخترا به بازی دعوت شدن، من پنج تا پسر رو به بازی دعوت می کنم ببینیم پسرا به چی حساسند!
من نویسندگان وبلاگ های زیر رو به این بازی دعوت می کنم:
گریپ فروت، این سالهای سگی، دانا، پینوکیو، هیزم.
---
بیست و سه- یکی نوشته ام طولانی شده، بیاد بگه چه قدر طولانی می نویسی! خب بابا جان! حوصله نداری نخون! التماست نکردم که بیا نوشته ی منو بخون! برو به کارای مهمت برس که از دنیای مدرن عقب نمونی! برای نوشته ام زحمت کشیدم! وقت گذاشتم!

شاد باشید.
والسلام.

10 comments:

Anonymous said...

قربونت برم فاخته جون! یعنی دیگه بهت نگم فاخته جون؟ بابا تو چقدر سختی!! طفلکی من چقدر رو اعصابت هستم و خبر نداشتم!

Real Cuckoo said...

سلام زهرا جونم:)
نه بابا! من خیلی هم خوش حال می شم منو فاخته جون- فاخته جونم ،... صدا کنی:)
شاید باید بیشتر توضیح می دادم یا بد گفتم:(
مثلاً خوشم نمیاد بگن: فاخته خانم! خانم فاخته! خانم ق.! ...
یا مثلاً خوشم نمیاد بعضی آقایون وسط حرفشون بهم بگن عزیزم! یا عزیز ِمن!
من کجا عزیز شما شدم!!!پسر خاله شدی!!!
البته اینا هیچ کدوم کلی نیست واقعاً به لحن و نیت طرف بستگی داره و همیشه آزاردهنده نیستن:)
مثلاً اگر یکی که دوستش دارم بهم بگه عزیزم، کلی هم ذوق می کنم:)
خلاصه یکم پیچیده است خودت رو اذیت نکن:)برای خودمم سخته بعضی وقتا بفهمم:) شما هر چی منو صدا کنی مطمئن باش خوش حال می شم:)
ولی خب به آدمایی که منو زیاد نمی شناسن، خصوصاً آقایون، و نمی تونن پیش بینی کنن که خوش حال می شم یا ناراحت، و البته قصد اذیت کردن ندارن، توصیه می کنم تا بیشتر منو بشناسن همون فاخته صدام کنن نه بیشتر نه کمتر:) تا بعد دستشون بیاد:)

Qasem said...

سلام! از کِی تا حالا پیرمردها هم باید در بازی‌های نوجوانان و خردسالان شرکت کنند؟

Real Cuckoo said...

سلام:)
از امروز:)
حالا ما نوجوان و خردسال:) ولی
قاسم! چرا این قدر احساس پیری بهت دست داده!!!

Anonymous said...

سلام
ميشه بطور خلاصه بگي تو اين پست چي نوشتي؟ حالش نبود بخونم. شرمنده!!!

Real Cuckoo said...

سلام علیرضا! از قاسم ِ پیرمرد بپرس که با حوصله می شینه حرف ِ ی خردسال رو می خونه:)
قاسم جان! شرمنده من پیرمرد خطابت کردم و این علیرضای نوزاد(ببخشید علیرضا، تقصیر خودته!) رو فرستادم سراغت.

Qasem said...

علیرضا عزیز و فاخته‌ی گرامی! کِی یاد می‌گیرید که بحثهای کودکانه‌یتان را با هم بدون نیاز به داوری ریش سفید حل کنید؟ با هم بحث و گفتگو کنید اگر به نتیجه‌ی دل‌بخواهی نرسیدید من پا درمیانی می‌کنم و دستتان را می‌گیرم و به مختصات نتیجه‌ی دل‌خواه پرتابتان می‌کنم 

Real Cuckoo said...

ناشناسی برای من چنین نوشته که چاپش نکردم:
"من صدات مکنم فاخته ... چون خیلی به هم میاین"
در جای خالی اسم یک نفر ذکر شده!!!

واما جواب من به ناشناس:

یک- مکنم نه! می کنم.
دو- اگر من به کسی تعلق خاطر پیدا کنم و ایشونم به من، مطمئن باش از اینکه به این روش صدام کنن خیلی هم خوشم خواهد اومد:)و حتی خیلی خوش حال تر می شم اگر ایشون هم منو و من ایشون رو به این روش صدا کنیم، که این نمادی از تعلق خاطر ما به هم خواهد بود و خیلی شیرینه :)
سه- شما لطف کنید تو زندگی خصوصی مردم سرک نکشید!
چهار- شخصی که نام بردید، از نظر من، انسانی عاقل، بالغ و فهمیده است که فکر می کنم؛ خودش اگر فکر کنه ما به هم میایم می تونه باهام صحبت کنه تا با هم به این نتیجه یا نتیجه ی عکسش برسیم.
پنج- اگر خودت به این نتیجه رسیدی که ما به هم میایم و فکر می کنی با این پیام، نظر من رو به ایشون یا بر عکس جلب می کنی، باید برات بگم که روشت جالب نیست!!! خصوصاً که خودت رو هم معرفی نکردی!!!
شش- اگر واقعاً فکر می کنی این طوریه، برات پیشنهادی دارم؛ به ایشون به طور صریح حرفت رو بزن، حتماً دلایل ِ این فکرت رو ازت خواهد پرسید، اگر متقاعد شد بگو خودش با هام حرف بزنه، در ضمن خودت رو هم معرفی کن و دلایلت رو هم به طور خصوصی به من بگو؛ در غیر این صورت کارت صرفاً از نظر من خاله زنکیه نه چیز ِ دیگری!

Anonymous said...

سلام فاخته!
از اين باباي ناشناس ميشه بپرسي اسم من به كي مياد؟!!!!پيشاپيش از هم كاري شما سپاسگزارم.راستي ببخشيد كه هفته ي پيش محمد زنگ زد ولي نتونستم بيام و من رو دوستان زيارت كنند
ان شا ا... دفعات بعد
سلام قاسم! چند وقته نيستي دلمون برات تنگ شده برادر، كجايي؟
يه سوال هم ذهنم رو چند وقته مشغول كرده: چطوري ميشه 50 ميليون پول يهو به دست آورد؟ چه از راه حلال چه غير حلال؟ پيشاپيش از همه نظرات استقبال مي كنم.

Qasem said...

علیرضا: فقط پنجاه میلیون؟ با این هدف پنج ریال هم به دست نمی‌یاری