Sunday, December 14, 2008

بازی ِ "تر" ها، بازی ِ "باخت – باخت" – آسیب شناسی ِ رابطه

سلام
باهوش تر، زرنگ تر، زیرک تر، پولدار تر، باسوادتر، فهمیده تر، زیباتر، قوی تر، ...
---
روابط انسانی بخش ِ بزرگ و مهمی از هویت (اجتماعی ِ) ما رو می سازن. (یا شاید باید این طوری بگم: ما بخش ِ بزرگ و مهمی از هویت خودمان رو از میان ِ روابط اجتماعیمون، برخوردهامون – عمل ها و عکس العمل هامون – با دیگران کشف خواهیم کرد. به هر حال وارد بحث ِ تقدم و تأخر نمی شویم، که هویت ما روابط رو می سازه یا روابط ما هویت مان رو. تمرکز بحث روی روابط انسانی و شناخت یکی از آسیب های آن است؛ که در هر دیدگاهی اهمیت خودش رو حفظ خواهد کرد.) همون قدر که شکل ِ سالم ِ این روابط در رشد ما نقش دارن، شکل ِ ناسالم ِ این روابط مانع ِ رشد ما خواهند شد و می تونن صدمات جدی به ما وارد کنن.
---
خیلی از روابط به سادگی با شروع این بازی به تیرگی، بحران و حتی جدایی می کشن.

روابط دوستی، همکاری، معلم و شاگردی، والدین و فرزندی، خواهر و برادری، همسری، ... .

خیلی اوقات بازی ناخودآگاه شروع شده؛ بدون اینکه به زبون اوورده شه طرفین برای اثبات ِ برتریشون دارن بازی می کنن. دارن تمام تلاششون رو می کنن که یا برتری خودشون رو نشون بدن و یا بدتر ضعف ِ طرف مقابلشون رو به رخش بکشن.

مرحله ی پیشرفته تر و به مراتب بدتر، این بازی اینه که طرفین ریشه ی برتریشون رو در یکی از گزینه های هویتی بدانن و سعی کنن با برتری جوییشون به هویت طرف مقابل لطمه بزنن؛ (اینجا به نظر می رسه برای تقدم و تأخر فرضی در ذهن داشته ام.) مثلاً هویت ملی، جن.سی، قومی، ... .
برای مثال، در رابطه ی یک پسر و دختر (حالا در نقش زن و شوهر، دوست، همکار، ...):
"من باهوشترم؛ خانم ها کلاً خنگ ان. از ی دختر بیشتر از این انتظار نمی ره. ..."
اینجا با ی برتری جویی ابلهانه، هویت جن.سی طرف مقابل رو بردیم زیر سوال. حالا اون برای ادامه ی بازی یا برای اینکه نشون بده باهوشه سعی می کنه از هویت جن.سی خودش فاصله بگیره و بعد از ی مدت از خودش خیلی فاصله گرفته؛
یا سعی می کنه در مقابل ضعفی رو در طرف مقابل پیدا کنه و هویت جن.سی اون رو هم زیر سوال ببره، مثلاً در پاسخ می گه: "عوضش پسرها هم ..." . یا ...
---
وارد این بازی شدن یعنی باخت! برای طرفین! هیچ فرقی هم نمی کنه.
به جای اینکه انرژی ها صرف ِ شناخت ِ بیشتر ِ توانایی های بالقوه ی فردی و کمک به تحقق و بالفعل کردن ِ اون ها بشه، صرف ِ سرکوب تواناهایی های دیگری یا تقلید از توانایی های دیگری خواهد شد (در این مورد شخص از خودش خیلی فاصله خواهد گرفت و این در دراز مدت، خودآگاه یا ناخودآگاه آزارش خواهد داد.) یا ...
---
گیرم کسی از من باهوشتر، زیباتر، ... باشه؛ یا من از کسی باهوشتر، زیباتر، ... باشم؛ به نظرتون این یعنی برتری ِ یکی بر دیگری؟!
به نظر من، ما نسبت به هیچ کس به هیچ دلیلی برتری نداریم؛ برای اینکه هر کسی به دلیل ِ منحصر به فرد ِ خودش به وجود اومده و باید وظیفه ی خاص خودش رو انجام بده...
ی رابطه ی سالم ی رابطه ی دو طرفه است که هر کسی برای بهتر شدن دیگری (با در نظر گرفتن توانایی های شخصی همان شخص) با تمام وجودش تلاش کنه و نه اینکه بخواد توانایی رو در او تضعیف و یا سرکوب کنه و یا از اون بخواد چیزی بشه که از واقعیت ِ خودش خیلی دوره و یا ...
دوست دارم در روابطم، در هر نقشی که هستم: دوست، معلم، فرزند، مادر، همسر، همکار، شاگرد، ... به طرف مقابلم کمک کنم که خودش رو(توانایی هاش رو، کاری که براش ساخته شده، ...) بهتر بشناسه و برای بهتر شدن (نسبت به گذشته ی خودش، برای نزدیک شدن به واقعیت خودش) بهش کمک کنم؛
و دوست دارم طرف مقابلم بهم کمک کنه تا فاخته رو بشناسم (و بفهمم که چرا فاخته ای هست) و به فاخته کمک کنه تا بهترین فاخته ای بشه که باید.
---
پ. ن.
یک - اگر کسی رو تا به حال به این بازی دعوت کردم، با تمام وجود ازش عذر می خوام؛ می خوام بدونه که این کارو ناخواسته کردم. از این به بعد هم، امیدوارم هرگز کسی رو به این بازی دعوت نکنم و به دعوت کسی لبیک نگم.
دو – این نوشته از آنجا زاده شد که من همکاریم رو علیرغم میل باطنی ام با ی نفر متوقف کردم، سعی کردم خودآگاه و ناخودآگاه ام رو زیر و رو کنم تا بفهمم چرا این طوری شد؛ و به این نتیجه رسیدم که در آخرین باری که دیدمش با حرفها و رفتارش من رو به این بازی دعوت کرده بود ... و من خودم رو کشیدم کنار... .
امیدوارم الان که اینو می خونی دلیل ِ عکس العمل من رو فهمیده باشی؛
می خوام اینجا با صدای بلند بهت بگم: من به تمامی ِ توانایی های تو ایمان دارم، همین طور به توانایی های خودم؛ پس لزومی نمی بینم باهم مبارزه کنیم تا چیزی اثبات شه! چون من و تو برای کارهای متفاوتی خلق شدیم و در پس ِ این رابطه/همکاری فقط بنا بود بهم کمک کنیم که بهترین ِ خودمون شیم نه دیگری!
سه - این نوشته مدت ها در ذهنم بوده، دو هفته پیش مقداریش ثبت شد،
دوست داشتم کاملاً مرتب شه بعد بذارمش اینجا ولی این روزا نمی تونم زیاد مرتب فکر کنم (موضوع های فکریم خیلی زیاد شده!)؛ تصمیم گرفتم همین طوری بذارمش، خوشحال می شم کمک کنید مرتب/ کامل شه:)
ببخشید! امیدوارم مغز ِ حرفم منتقل شده باشه.

شاد باشید.
والسلام.

No comments: