Thursday, September 25, 2008

دماسنج من

سلام
بدن من تغییرات دما رو فقط در یک راستا درک می کنه! دما هی می ره بالا، بیشتر و بیشتر می شه، دور و بری ها دست به دامان بادبزن و کولر و پنکه و ... می شن و من چیزی درک نمی کنم! حتی پیش میاد که گرمازده می شم! ولی هنوز خودم استنتاج نکردم که گرمه!!! در نتیجه وقتی من، " گرمه ها!" رو به زبون میارم، دیگه وای به حال بقیه! در این جور مواقع، به قول بهاره گ. برای بیان عمق فاجعه می تونید بگید:" حتی فاخته هم فهمیده که گرمه! حتی!"
عوضش؛ درسته که افزایش دما رو درک نمی کنم، ولی فقط کافیه دما نیم درجه افت کنه! آژیر من به صدا در میاد! حالا می خواد این افت دما در پنجاه درجه باشه یا صفر درجه! من سریعاً می فهمم که دما اومده پایین!

پاییز اومدا! دما سنج من آژیر کشید:)

پ.ن. مفهوم گرادیان دما رو هم به هر کی می خواین یاد بدین، می تونین بیارنیش خونه ی ما! اتاق من همیشه ی سه درجه ای از کل خونه گرمتره! هم تابستون، هم زمستون؛ کولر نداره و بخاری داره! پاتون رو بذارین اتاق تغییر دما رو درک می کنید:)

شاد باشید.
والسلام.

5 comments:

Anonymous said...

Sedigh,

Salam Fakhteh, chetori? che khabar ?
Kara khoub pish mireh,

Ye nokteie hekmat amize physicy, To dar afrinesh scale gradiane dameit dar mokhtasate khamideh va nazdik be singularity tarif shodeh.

khosh bashi.

Real Cuckoo said...

سلام پسرم:)
ممنون، من خوبم؛ کارام ای بد پیش نمیره:) تو خوبی مامانی؟
نکته ات خیلی جالب بود:)
شاد باشی.

Qasem said...

امان از دست این روان‌شناسها
http://www.bbc.co.uk/persian/science/story/2008/09/080928_shr-loneliness-cold.shtml

Real Cuckoo said...

سلام قاسم!
یک – خیلی خیلی جالب بود:)
دو – من نگفتم تخمین نادرستی از دما دارم! فقط: افت دما رو خیلی سریع درک می کنم، و در دمایی که بقیه می گن گرمه! من نمی فهمم! و می گن خوبه! من احساس سرما می کنم.
سه- به نقل از منابع معتبر( مامان، بابا و ...) من از عنفوان کودکی موجود سرمایی ای بودم! شخصیت اجتماعی داشتم و دارم( در مقابل انزوا!!!)؛ تا اونجایی هم که خودم از کودکی حس کردم و می کنم، همیشه در گروه هایی اعم از دوستی، درسی، هنری، ورزشی، خانوادگی و ... که بودم محبوب بودم:) ( از اونجایی که خودم همه رو دوست دارم، همیشه هم حس کردم همه منو دوست دارن:)) که اینم منابعی تایید کردن:)
چهار – در مورد خوردن خوراک های گرم و نوشیدنی های داغ، باید بگم که من همه چی رو در دمای معتدل می خورم:) نه داغ! نه یخ! آب یخ که نمی خورم! آب شیر می خورم، بستنی و ... می زارم تا دماش بره بالا می خورم. چای هم توش آب می ریزم! ...
چهار – احساس سرما از چیزای دیگری مثل ِ کم خونی، افتادن قند و ... هم می تونه نشآت بگیره.
یکی از مشکلات اساسی که من با مدل های روانشناسی دارم همینه!
همه ی پارامترهای تاثیر گذار رو نمی دونیم!
خیلی از پارامترها هم تو آزمایش تحت کنترل نیستن!
تو آزمایش ها هم فروریزش تابع موج داریم! حین ِ آزمایش انگار به مردم ی چیزایی تلقین می شه و نتیجه اندازه گیری معلوم!
رابطه ی علی و معلولی حوادث هم معلوم نیست! فقط می دونیم بعضی چیزا هم زمان اند.
پنج – ولی می تونم ی چیزی رو اعتراف کنم: وقتی تنهام و احساس ِ سرما می کنم، با خودم دعوا می کنم که جرأت داری بگو سرده! و عملاً جلوی خودم رو می گیرم. ولی وقتی نزدیکم یکی از عزیزانم باشه، آغوش ِ گرمش، دستاش، یا ژاکتش و ... خیلی سریع سرما رو از تنم دور می کنه و آروم می شم:) و اگر اینا رو ازم دریغ کنه! واقعاً احساس سرما می کنم و دیگه نمی تونم خودمم باهاش مبارزه کنم! ( معمولاً مامانم بغلم می کنه، بابام بهم ژاکتشو می ده، هادی ام دستامو می گیره دستش گرم می کنه:) – دستای فاطمه مصلح و مینا هم همیشه منو گرم می کرد:) ... ) ( فکر کنم بعضی وقتا خودمو لوس می کنم!)
شش – شاید بی ربط: در ضمن بعضی وقتا، این قدر من گرمم! (البته خودم حس نمی کنم) که وقتی دستم رو می ذارم رو کسی، سریع می گه دستتو بردار، چه قدر داغی!!!
ممنون از لینکت:) واقعاً جالب بود.
شاد باشی.

Real Cuckoo said...

راستی قاسم!
دو تا نکته ی دیگه یادم افتاد:
یک - من دستام و پاهام هم خیلی عرق می کنن(سیستم آبشار)، خیلی اوقات احساس سرمام از تبخیر سطحی نشأت می گیره.
دو - تنهایی ی احساسه! آدم می تونه حتی وقتی بین ِ ی عالمه آدمه احساس ِ تنهایی کنه! و یا وقتی هیشکی پیشش نیست بازم احساس تنهایی نکنه!
نمی دونم چه جوری می شه این قدر راحت راجع به تنهایی حرف زد!!! و تاثیر و موثراتش حرف زد!