قربانی کردن ِ اسماعیل
سلام
من هر دفعه که به این داستان نگاه می کنم ی نکته ی جدید توش پیدا می کنم!
و اما این بار:
یک – تمییز ِ "وحی" از "وهم":
من نمی دونم چه جوری امری، کلامی، … بر پیامبری وحی می شده.
چه جوری مردم می پذیرفتن (و می پذیرن) که آنچه که پیامبری می گوید (می گفت) "وحی" است نه "توهم"ات ِ ذهنی ِ او؟**
من نمی دونم …
ولی اینجاست که نکته ی جالب داستان به ظهور می رسه: حتی خود ِ ابراهیم هم دچار شک می شه!
نمی تونه تشخیص بده که امری که بهش شده "وحی" است یا "وهم"؟!
اینجاست که ابراهیم باید وحی رو که "عین واقعیت" است، "عین حقیقت" است از وهم که "سرابی از حقیقت" است، که "ناموجودی است که در لباس ِ وجود تبلور می یابد" تشخیص بدهد. اما چگونه؟ با نیروی ایمان؟!!! چیست که آن را ایمان می نامیم؟!
این ایمان چگونه حاصل می شود؟ ایمان چگونه این قدرت تشخیص رو به ابراهیم می دهد؟!
دو – تقابل "عقل" و "وحی":
قربانی کردن ِ انسان، سنت ِ ادیانی بود که ابراهیم تلاش کرده بود بر آن ها خط بطلان بکشد و حال خود به این کار، امر شده است! اینجا، ایمان آزموده می شود؟! یا ایمان است که بین "عقل" و "وحی" انتخاب می کند؟!
سه – وسوسه ی شیطان:
شیطان از کجا وارد داستان می شود؟ آیا در مرحله ی تمییز ِ "وحی" از "وهم" نیز شیطان حضور دارد؟ یعنی "وحی" را در نظر ِ ابراهیم "وهم" جلوه می دهد؟ یا فقط قربانی کردن را "عاقلانه" نمی داند و آن را در برابر ِ "وحی" قرار می دهد؟
چهار- تجسم شیطان:
ابراهیم به سوی چه کسی سنگ می اندازد؟ آیا شیطان برای او واقعاً مجسم شده بود؟ یا این حرکتِ او یک حرکت نمادین است؟ یا صرفاً نوعی تخلیه ی هیجانی است؟ یا ...
آیا تجسم ِ شیطان در اسلام پذیرفته شده است؟ ...
پنج – ایمان ِ اسماعیل:
در کودکی ابراهیم او و مادرش را در بیابان رها کرده، ... بعد از چند سال بازگشته که او را قربانی کند! اسماعیل به که ایمان دارد که اینگونه تسلیم ِ فرمان ِ پدر است؟! خدای زمزم؟ خدای هاجر؟ خدای ابراهیم؟ هاجر؟ ابراهیم؟ ...
چگونه به این ایمان رسیده است؟!...
**:
یک – معجزه؟!
دو- این رو برای هر آدمی عامی هم، در مورد تمییز ِ "رؤیاهای صادقه" از خواب های معمولی هم می توان پرسید؛ که چه جوری می شه تشخیص داد خوابی عین حقیقت است یا …
سه- دردنیای مدرن، اگر کسی ادعا کند بر او وحی شد ما او را به شیزوفرمی متهم می کنیم؛ چگونه می توان تشخیص داد که این بیماری است یا واقعیتی عینی؟!
والسلام.
من هر دفعه که به این داستان نگاه می کنم ی نکته ی جدید توش پیدا می کنم!
و اما این بار:
یک – تمییز ِ "وحی" از "وهم":
من نمی دونم چه جوری امری، کلامی، … بر پیامبری وحی می شده.
چه جوری مردم می پذیرفتن (و می پذیرن) که آنچه که پیامبری می گوید (می گفت) "وحی" است نه "توهم"ات ِ ذهنی ِ او؟**
من نمی دونم …
ولی اینجاست که نکته ی جالب داستان به ظهور می رسه: حتی خود ِ ابراهیم هم دچار شک می شه!
نمی تونه تشخیص بده که امری که بهش شده "وحی" است یا "وهم"؟!
اینجاست که ابراهیم باید وحی رو که "عین واقعیت" است، "عین حقیقت" است از وهم که "سرابی از حقیقت" است، که "ناموجودی است که در لباس ِ وجود تبلور می یابد" تشخیص بدهد. اما چگونه؟ با نیروی ایمان؟!!! چیست که آن را ایمان می نامیم؟!
این ایمان چگونه حاصل می شود؟ ایمان چگونه این قدرت تشخیص رو به ابراهیم می دهد؟!
دو – تقابل "عقل" و "وحی":
قربانی کردن ِ انسان، سنت ِ ادیانی بود که ابراهیم تلاش کرده بود بر آن ها خط بطلان بکشد و حال خود به این کار، امر شده است! اینجا، ایمان آزموده می شود؟! یا ایمان است که بین "عقل" و "وحی" انتخاب می کند؟!
سه – وسوسه ی شیطان:
شیطان از کجا وارد داستان می شود؟ آیا در مرحله ی تمییز ِ "وحی" از "وهم" نیز شیطان حضور دارد؟ یعنی "وحی" را در نظر ِ ابراهیم "وهم" جلوه می دهد؟ یا فقط قربانی کردن را "عاقلانه" نمی داند و آن را در برابر ِ "وحی" قرار می دهد؟
چهار- تجسم شیطان:
ابراهیم به سوی چه کسی سنگ می اندازد؟ آیا شیطان برای او واقعاً مجسم شده بود؟ یا این حرکتِ او یک حرکت نمادین است؟ یا صرفاً نوعی تخلیه ی هیجانی است؟ یا ...
آیا تجسم ِ شیطان در اسلام پذیرفته شده است؟ ...
پنج – ایمان ِ اسماعیل:
در کودکی ابراهیم او و مادرش را در بیابان رها کرده، ... بعد از چند سال بازگشته که او را قربانی کند! اسماعیل به که ایمان دارد که اینگونه تسلیم ِ فرمان ِ پدر است؟! خدای زمزم؟ خدای هاجر؟ خدای ابراهیم؟ هاجر؟ ابراهیم؟ ...
چگونه به این ایمان رسیده است؟!...
**:
یک – معجزه؟!
دو- این رو برای هر آدمی عامی هم، در مورد تمییز ِ "رؤیاهای صادقه" از خواب های معمولی هم می توان پرسید؛ که چه جوری می شه تشخیص داد خوابی عین حقیقت است یا …
سه- دردنیای مدرن، اگر کسی ادعا کند بر او وحی شد ما او را به شیزوفرمی متهم می کنیم؛ چگونه می توان تشخیص داد که این بیماری است یا واقعیتی عینی؟!
والسلام.
7 comments:
«علامه طباطبائى»(ره) در «الميزان» مىگويد:
«آن قسم از كلام الهى كه نامش را وحى گويند، ذاتا مشخص و معين استو هيچگونه شك و ترديدى در آن پيش نمىآيد زيرا در آن صورت حجابىبين بنده و پروردگار نيست و وقوع اشتباه در آن از محالات محسوباست.
لكن قسم ديگر آن كه از پشتحجاب تحقق پيدا مىكند، البته احتياج بهمميزى دارد كه راه اشتباه را در آن مسدود نمايد و آن بناچار بايدبه وحى منتهى شود. اما امتياز كلام ملكى از كلام شيطانى اين است كهخاطر ملكى ملازم با شرح صدر بوده و به مغفرت و فضل الهى دعوت وبالاخره منتهى به چيزى مىشود كه مطابق دين يعنى معارف مذكور درقرآن و سنت نبوى مىباشد.
از طرف ديگر خاطر شيطانى ملازم ضيق صدر مىباشد و به متابعت هواىنفس دعوت مىكند و بالاخره منتهى به چيزى مىشود كه مخالف دين ومعارف آن و همچنين مخالف فطرت انسانى باشد.
البته انبياى الهى و كسانى كه مانند آنان از مقربين الهى محسوبمىشوند، بعضا ممكن است ملك و شيطان را مشاهده كنند و آنها را درعين مشاهده بشناسند و چنانكه قرآن از آدم و ابراهيم و... حكايتمىكند»
به لينك هم مراجعه كنيد:
http://www.hawzah.net/per/magazine/mi/7710/mi01009.asp
سلام حمید:)
یک -ممنون از توضیحت
دو - دقیقاً سوال ِ من ، نحوه ی تشخیص ِ کلام ملکی از کلام ِ شیطانی است؟
چه جوری پیامبر می تونه اینا رو از هم تمییز بده؟ جواب عملی می خوام! می دونم یکی فطری است و ... و ما چه جوری می تونیم به پیامبر اعتماد کنیم؟
سه - لینکی که دادی نمی ره؟!!!
نه خدایی هست نه شیطانی
آزار دارید زندگی را بر خود سخت می کنید و با خیالات زندگی می کنید؟
حالا يه سوالي اگه خدا بگه يه نفر رو بكش اونم بي گناه و مطمين باشي خدا اينو گفته نه شيطان تو اين كارو مي كني؟ اين كار اخلاقيه؟
علیرضا!
سؤال خودم رو دوباره از خودم می پرسی؟!!!
خب منم که تو "دو" همینو گفتم!
علیرضا!
اون مفهومی که از خدا می شناسم با بیگناه کشتن تناقض داره
خدا کمال مطلقه بیگناه کسی رو کشتن نشانه نقص مطلق
پس این شرط هیچ وقت پیش نمیاد که آدم بخواد روش مانور بده یا براش جواب پیدا کنه.
وهم و خیال و استعداد داستان گویی با هم ادغام شده است
یکی از دوستان میگفت وقتی یاد حضرت موسی میافتم که دریارو میشکافته یا عصارو مار میکرده فقط میتونم 2 حالت تصور کنم:یا موسی دیوید کاپرفید بوده یا حشیشی!!!چون منم که حشیش میکشم فکر میکنم میتونم پرواز کنم از پنجره 2 بار خودمو انداختم پایین!
Post a Comment