سلام
در بيست و يکمين روز از نهمين ماه از شصت وسومين سال در چهاردهمين قرن پس از هجرت محمد؛ دختري متولد شد. چرا؟؟؟؟
(بيست و يک روز!: به اندازه سر در آوردن يک جوجه از تخم!
نه ماه!: به اندازه آمادگي يک نوزاد براي پا به اين دنيا گذاشتن!
شصت وسه سال!: به اندازه تکمال انسانيت براي رسيدن به هستي مطلق چون محمد و علي!
وچهارده قرن!:؟؟؟؟!!!!!)
او را با نام يک پرنده مي خوانند؛
پرنده اي عاشق، پرنده اي پرسشگر؛
صل صل؛ کوکو؛ فاخته.
و فاخته به اميد زنده است؛
اميد دانستن، اميد شناختن، اميد فهميدن، اميد يافتن، اميد پريدن، اميد رسيدن، اميد اميد اميد...
و اينک مي نويسد
تا بداند، تا بشناسد، تا بفهمد، تا بيابد، تا بپرد، تا برسد، تا...
در اين تلاش به او کمک کنيد.
والسلام.
5 comments:
migam fakhte joonam behtar nabood begi "az nazar e man parte"? shayad part boodan ham nesbi bashe, han?
سلام نجیه جونم:)
آخه فقط نظر من نیست! بقیه هم می گن که پرته!
می تونم بگم به نظر ما:)
من صد بار گفتم مي خواين پستي چيزي بنويسيد كامل بنويسيد آدم بفهمه. شما هم گوش نكنيد. حالا كي پرته؟!!!
به من هم بگيد كي پرته؟!!!
شايد اينم يه جور بدفهميه كه در موردش قبلا نوشتي. فكر كنم منظورتون عليرضاست كه پرته از كامنتهاش تابلوست كه پرته
Post a Comment