Friday, June 27, 2008
Thursday, June 26, 2008
جادوی نوشتن
Posted by Real Cuckoo at 10:41 PM 3 comments
Saturday, June 21, 2008
بچه های آخر زمون
Posted by Real Cuckoo at 7:58 PM 3 comments
Thursday, June 12, 2008
ازدواج
پیش نویس: پیرو ِ دستورات اداری ِ خزعبل ِ بعضی از سازمان های دولتی مبنی بر ازدواج ِ فوری-فوتی! در ذهن من این سوال مطرح شد که چرا اسلام به روش های متفاوت، در سطوح مختلف بیانی و ... به ازدواج تاکید کرده و مجرد بودن رو منکر دانسته؟
توحید، اولین اصل از اصول دین اسلام، بر چهار قسم است: ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادی.
توحید ذاتی: مقصود از توحید ذاتی این است که ذات خداوند مثل و مانندی ندارد. یعنی موجودی که واجب الوجود بالذات است و در هستی و کمالات خود به چیزی نیاز ندارد، جز خداوند نیست. بنابراین همه ی موجودات- جز خداوند- ممکن الوجود بالذات و نیازمندند. زیرا هر موجود ممکن الوجودی مرکب است. ( خواه مرکب از اجزای عقلی و ذهنی و خواه مرکب از اجزای خارجی و عینی) و لازمه ی یگانه بودن واجب الوجود بالذات این است که ذات او بسیط باشد و هیچ گونه ترکیبی در آن راه نداشته باشد. ...
برگرفته از: رضا استادی، شیعه و پاسخ به چند پرسش، نشر مشعر، 1385، ص 78
---
آیا کسی که تصمیم گرفته است تنها بماند (یا می تواند تنها نباشد و تنها است و ...)، به طور ضمنی یا بهتر است بگوییم در عمل، نیازمند بودن خود(ممکن الوجود) را کتمان نکرده است؟ و خود را بی نیاز(واجب الوجود) نداسته است؟ آیا این(تنها بودن)، شرک، در مقابل توحید ذاتی، محسوب می شود؟
والسلام.
Posted by Real Cuckoo at 11:19 AM 8 comments
Wednesday, June 11, 2008
سلام
امروز ی دوست بهم گفت:" غمگینی! نگاهت ته نداره!"
و من سکوت کردم.
---
هیچ چیز به اندازه ی در آغوش کشیدن ِ نسیم پس از ماه ها،
هیچ چیز به اندازه ی دیدن اسم فنود پس از مدت ها روی گوشی و چند دقیقه صحبت،
هیچ چیز به اندازه ی بوسیدن فاطمه پس از ماه ها،
هیچ چیز به اندازه ی هم صحبتی با سیما،
هیچ چیز به اندازه ی همراهی سایه و مینا،
هیچ چیز به اندازه ی گپ زدن با ساناز،
هیچ چیز به اندازه ی شنیدن خبر خوش ِ قبولی زهرا،
هیچ چیز به اندازه ی تو! به اندازه ی ی دوست؛
نمی تونه آدم رو به زندگی امیدوار کنه.
دوستتون دارم،
شاد باشید.
والسلام.
Posted by Real Cuckoo at 9:22 PM 1 comments
Friday, June 06, 2008
ضمایر ملکی
دفترم، مادرم، کتابم، کشورم، دوستم، همسرم، خانه ام، دینم، ...
---
تا حالا فکر کردید
به چه کلماتی پسوندهای ِ "م، ت، ش، مان، تان، شان" اضافه می کنیم؟
اضافه کردن این پسوندها چه بار معنایی را به ما منتقل می کنند؟
آیا همیشه ضمایر ملکی نشان از مالکیت ما نسبت به چیزی دارند؟
جنگهای بسیاری بین آدمیان به خاطر این ضمایر رخ داد؟ به خاطر آنچه که بدان ضمیر ملکی افزوده شد: سرزمین ِ من، دین ِ من، عقیده ی من، ...
و ...
---
در این نوشته قصد دارم، با دسته بندی کلمات، به انتقال پیامی که ضمایر ملکی برای ما دارند بپردازم.
به نظر می رسد، کلماتی که ضمیر ملکی به آنها اضافه می شوند در سه دسته ی کلی جا می گیرند:
اول، اشیاء: کتاب ِ من، دفترِ من، زمین ِ من، ...
در این موارد، وقتی از پسوند ِ من استفاده می کنیم، خود را مالک این اشیاء می دانیم.
دوم، انسانها: دوست ِ من، همسر ِ من، مادر ِ من، پدر ِ من، خواهرم، برادرم، زنم، شوهرم، فرزندم، ...
در این موارد، ما مالک ِ آنها نیستیم! استفاده از ضمیر ملکی نشاندهنده ی تعلق خاطر ِ ما به آنهاست؛ مثلاً وقتی می گوییم: "مادر ِ من" نه به این معنا که من مالک مادرم هستم، بلکه منظور من این است که من به مادرم تعلق خاطر دارم، دلبستگی دارم، ...
آیا رفتارها، کنش ها و واکنش های ما با دیگران، بر مبنای این تفکر اند یا بر مبنای تفکر ِ مالکیت اشیاء شکل گرفته اند؟
سوم، مفاهیم: کشور ِمن، دین ِ من، عقیده ی من، ...
در این موارد نیز، ما مالک این مفاهیم نیستیم یا حداقل مالکیت به آن تعبیری که برای اشیاء به کار بردیم؛ ما با افزودن ضمیر ملکی به این مفاهیم، در بند دو پیام متفاوت، که به نظرم این دو پیام از هم مستقل نمی توانند باشند و بر هم تأثیر دارند، هستیم.
الف:با افزودن ضمیر ملکی به این مفاهیم؛ ما، این مفاهیم را معنا می کنیم:
وقتی می گوییم "اسلام، دین ِ محمد" یعنی اسلام دینی است که محمد آن را تعریف می کند؛ و بهمین منوال می توانیم تعمیم دهیم که وقتی می گوییم "اسلام، دین ِ من" یعنی من، روش ِ من، تفکر ِ من و ...؛ این دین را تعریف می کند.
ب: با افزودن ضمیر ملکی به این مفاهیم؛ این مفاهیم، ما را معنا می کنند؛ این مفاهیم هویت ما را شکل می دهند؛ با این مفاهیم خود را به دیگران معرفی می کنیم.
من، یک زنم، شرقی، ایرانی، مسلمان، ...
من خود را با جنست ام، ملیت ام، دین ام، ... به دیگران، به خودم، معرفی می کنم.
در یک کلام، با افزودن ِ ضمیر ملکی به مفاهیم، مفاهیم را تعریف کرده و مفاهیم ما را تعریف خواهند کرد.
در این جا این مفاهیم را مفاهیم هویتی می نامیم: مفاهیمی که به ما هویت می دهند؛ یا ما به آنها هویت می دهیم؟!
آیا اسلام، مفهومی است که بدون مسلمان تعریف می شود؟
آیا ایران، بدون ایرانی معنا دارد؟...
آیا این مفاهیم بدون مصادیقشان، تعریف می شوند؟ شناخته می شوند؟ ...
این مفاهیم بر ما ذات اند یا عرض؟ یا ما بر این مفاهیم ذاتیم یا عرض؟
آیا ما به عنوان مصادیقی از مفاهیم ِ هویتی، در تعریف و تبیین این مفاهیم به نسل های بعد، دیگران، خودمان، ... مسئول نیستیم؟
آیا ما موجودیت مستقل از مفاهیم ِ هویتی داریم؟
آیا بدون مفاهیم ِ هویتی، پاسخی برای"من کیم؟" خواهیم یافت؟
...
پ. ن. 1: به نظر می رسه، کلمات بار دیگر مرا مسخ کرده اند.
پ. ن. 2: شاید دسته بندی ِ بهتری نیاز باشد، شاید همه ی کلمات در این دسته ها نگنجند، شاید برخی سوالات درست مطرح نشده باشند و ...؛ هرگونه نقدی، نظری، توضیحی، نکته ی تکمیلی، پاسخی، ... را با آغوش باز می پذیرم.
والسلام.
Posted by Real Cuckoo at 12:25 PM 5 comments
Sunday, June 01, 2008
آرزوهایی که حرام شدند
Posted by Real Cuckoo at 12:35 PM 2 comments