یادم میآید که در دوران دانشجویی سه تا از دانشجویان خوب برق یک دانشگاه خواستند حال یک دختر درسخوان برقی را بگیرند و تازه آزمایش کنند که اثر فشار روانی روی دخترها چیست. هر سه نفر پس از شرطبندی با دهنفر دیگر٫ با برنامهریزی با همدیگر به خواستگاری آن دختر رفتند... نه تنها آن دختر معدلش پایین تر نیامد بلکه نمرههایش بهتر شد و آن سه نفر نه تنها شرطشان را باختند و نمرههایشان بد شد٫ بلکه خوشتیپ ترینشان مجبور به تاهل شد
سلام
در بيست و يکمين روز از نهمين ماه از شصت وسومين سال در چهاردهمين قرن پس از هجرت محمد؛ دختري متولد شد. چرا؟؟؟؟
(بيست و يک روز!: به اندازه سر در آوردن يک جوجه از تخم!
نه ماه!: به اندازه آمادگي يک نوزاد براي پا به اين دنيا گذاشتن!
شصت وسه سال!: به اندازه تکمال انسانيت براي رسيدن به هستي مطلق چون محمد و علي!
وچهارده قرن!:؟؟؟؟!!!!!)
او را با نام يک پرنده مي خوانند؛
پرنده اي عاشق، پرنده اي پرسشگر؛
صل صل؛ کوکو؛ فاخته.
و فاخته به اميد زنده است؛
اميد دانستن، اميد شناختن، اميد فهميدن، اميد يافتن، اميد پريدن، اميد رسيدن، اميد اميد اميد...
و اينک مي نويسد
تا بداند، تا بشناسد، تا بفهمد، تا بيابد، تا بپرد، تا برسد، تا...
در اين تلاش به او کمک کنيد.
والسلام.
3 comments:
ايشاللا هر چه زودتر به بنفش برسي فاخته جانم.
یادم میآید که در دوران دانشجویی سه تا از دانشجویان خوب برق یک دانشگاه خواستند حال یک دختر درسخوان برقی را بگیرند و تازه آزمایش کنند که اثر فشار روانی روی دخترها چیست. هر سه نفر پس از شرطبندی با دهنفر دیگر٫ با برنامهریزی با همدیگر به خواستگاری آن دختر رفتند... نه تنها آن دختر معدلش پایین تر نیامد بلکه نمرههایش بهتر شد و آن سه نفر نه تنها شرطشان را باختند و نمرههایشان بد شد٫ بلکه خوشتیپ ترینشان مجبور به تاهل شد
سلام سیما جونم:)
مرسی، راستی اس ام اس ات خیلی خوشحالم کرد:*
Post a Comment