Tuesday, October 30, 2007

باران

سلام
دیروز از صبح تا شب، باران می آمد، تو راه برگشت به خونه چترمو بستم، کلاه ام رو گذاشتم سرم و سر شار از زندگی با رقص باران رقصیدم. دلم می خواست تا صبح پیاده برم ولی افسوس که تنها بودم:(
***
باران بی وقفه تلاش می کرد که آسمان را به زمین پیوند زند؛ من نیز باریدم تا شاید زمین هم به آسمان وصله شود.
والسلام.

No comments: