Sunday, July 25, 2010

همه ی نام ها!

سلام
پرده ی دوم، سوم،پنجم، هفتم، یازدهم، ...:
با اشاره ی دست سمیه، فاطمه، سپیده تو ی گروه - نسرین، نگار، محدثه تو ی گروه - ... چشم ها همه متعجب زمزمه ای میاد خانم شما جلسه ی دوم میاین سر کلاس هممون رو به اسم می شناسید!!! ...
----
پرده ی چهارم، ششم، هشتم، ...: از دور داد می زنه فاخته! فاخته! بر می گردم می بینم دخترِ هندی ِ کلاس آلمانی است!
هر چی سعی می کنم اسمش رو به خاطر بیارم تا جمله ی بعدی با اسم مخاطب قرارش بدم هیچی به حافظه ام نمیاد هیچی هیچی دریغ از یک ایده ... هیچی.
مکالمه تا آخر با آرزوی موفقیت و ... بدون برده شدنی نامی از جانب من ادامه پیدا می کنه ...
----
پرده ی اول:
:"دل نبند! دل نبند! دل نبند! خداحافظی در راه است!"
گویی فراموشی نام ها تنها فرجام این حرکت مذبوحانه بود!
باشد! هر چه باداباد! آدمیان را به مرام سرخپوستان در ذهن حک می کنم، بی هیچ نامی بلکم مرحمی باشد بر خداحافظی های بی پایان زندگی من ...
----
پرده ی صفرم:
او همیشه در خاطر من دخترک هندی ِ مو مشکی ِ کلاس آلمانی خواهد ماند...
سفرت بخیر! خداحافظ!
والسلام.

1 comment:

Anonymous said...

salam fakhte joon. ye name manam zadam be yahoot . bekhooniha