Wednesday, April 30, 2008

تحریف خبر!

سلام
گفتم چرا شاهین صبح اس. ام. اس زد گفت برنزت مبارک!!!
نگو شریفم روزنامه ی زرد از آب در اومد!!! اینو و اینو ببینید.
-----------------
و اما اصل ماجرا:
مسابقات قهرمانی تنیس روی میز دانشجویان خواهر دانشگاه های کشور، دانشگاه صنعتی شاهرود، پنجم تا دهم اردیبهشت 87.
بیست و هفت دانشگاه، هر تیم با 4 بازیکن، مربی و سرپرست، در این مسابقات شرکت کردند.
سه دوره مسابقه برگزار شد:
الف: مسابقات تیمی که 16 تیم برتر سهمیه ی حضور در المپیاد ورزشی دانشجویان رو به دست آوردند.(روش سوئیت لینگ، جدول ِ آسیایی)
ب: مسابقات دونفره (دوبل) که هر دانشگاه با دو تیم شرکت کرد. (تک حذفی)
ج: مسابقات انفرادی که همه ی بازیکنان در آن شرکت کردند. (تک حذفی)
ما در مسابقات تیمی پنجم شدیم و در مسابقات دوبل، یک تیممان، عارفه و بهاره، سوم شدند.
---------------
و اما شریف به روایت نشریه ی مسابقات:
جا افتاده از شریف
ای که آمدی اینگونه آرام
بدان ما رفتنت را می ستاییم
شاید بشه اسم تیم شریف را که بعد از 8 سال دوباره وارد مسابقات شده پدیده گذاشت.
فینال زود هنگام رقابت های تیمی بین شریف و تهران از حضور تیم شریف در میان سه تیم برتر این دوره از مسابقات جلوگیری کرد، تیمی که تنها با یک باخت در مقابل قهرمان این دوره از رقابت ها در مقام پنجم جدول تیمی قرار گرفت. عدم حضور شریف در میان سه تیم برتر، به هیچ وجه از شایستگی های این تیم نخواهد کاست. مربی با تجربه ی تیم شریف اعلام کرد که برای المپیاد برنامه ی ویژه را در ذهن دارم و فقط به کسب مقام قهرمانی در المپیاد می اندیشم.
***
در قسمتی از مصاحبه ی مربی تیم تهران نیز آمده است:
- به نظرتون کدوم تیم جز یزد توانایی بالا آمدن داشت؟
- شریف، البته می گن که حق خیلی ها توی قرعه کشی خورده شد. البته میگن بیچاره تبریزیا قرعشون خیلی سخت بود.
والسلام.

Monday, April 21, 2008

توهم!

سلام
می خوای برات بشمرم چند بار با نگاهت منو ذوب کردی و هر وقت سرم رو برگردوندم که چشای مهربونت رو ببینم، اونا رو بیرحمانه از من دریغ کردی! جهت نگاهت رو عوض کردی و تند تند پلک زدی!
می خوای بدونی چه قدر برات آرزو کردم که کاشکی این قدر شجاع بودی که چشاتو تو آینه ی چشای من ببینی و باور کنی که چشات راز دارن! ی راز بزرگ!
می خوای برات بشمرم که چند بار حرف ِ ضد و نقیض، کنایه های پیچ در پیچ و ... به من زدی!
می خوای برات بشمرم چند بار کلمات به دهانت هجوم اووردن و تو بیرحمانه اونا رو بلعیدی و منو از شنیدنشون محروم کردی!
می خوای برات بشمرم چند بار زیر لب ی چیزی زمزمه کردی و وقتی ازت پرسیدم چی گفتی سکوت کردی!
می خوای برات بشمارم چند دفعه سعی کردم بهت کمک کنم حرف چشات رو بگی خاموشی برگزیدی!
می خوای برات بشمارم ...
آره حق با تو اِ، من چیه دنیا رو درست فهمیدم که حالا این یکی رو درست فهمیده باشم!
دنیا همش وهمه! همش! اینم مثل بقیه!
امیدوارم من و تو ی روز یاد بگیریم با خودمون رو راست باشیم، با اون یکی پیش کشمون!
البته اگر یاد گرفتن هم ی وهم دیگه نباشه!
البته اگر من و تو هم وهم نباشیم!
والسلام.

Saturday, April 19, 2008

صبور می شم!

سلام
دوهفته ی پیش پیرو ِ تغییر راکت و سنگین شدن توپ و ... بنا شد به طور جدی تمرین کنم صبور شم! چون دیگه این جوری نمی شه حمله ی موفق داشت!

فاخته! آرام!
فاخته! مکث!
فاخته! صبر کن!
فاخته! بذار پیچ توپ بخوابه!
فاخته! فقط کسری از ثانیه است! جان ِ من صبر کن!
فاخته! صبر! مکث! آرام! ...
فاخته! تو ذهنت بشمار "هزار و یک" و بعد سرعت و قدرت !
فاخته! لحظه ی مناسب رو پیدا کن!
اینقدر اینا رو تو خواب و بیداری، حین بازی و ... به خودم گفتم تا یکم مکث کنم!
تازه به همه ی بچه ها گفتم از بیرون ِ زمین فقط چند دقیقه ی بار به من یاد آوری کنید، آرام! مکث! صبر! ...

خلاصه ی این تلاش ها چی شد! از اونور پشت بام افتادم! این قدر مکث می کنم که فرصت حمله از بین می ره! و حالا من دو روزه که کلاً در لاک ِ دفاعی فرو رفتم!

حالا امروز، آخرین بازی، من و عارفه با هم دوبل وایستاده بودیم، عارفه تونست بیاردم روی فرم! قبل هر ضربه آرام پشت سرم می گفت:
فاخته با آرامش! حمله با مکث! بدون ترس! حالا! بزن! نترس حمله کن! فقط با مکث! ما می تونیم! ...

حالا من فقط تا آخر این هفته وقت دارم
تا بر ترس از حمله ی عجولانه و ناموفق غلبه کنم!
تا زمان مناسب ِ افت ِ پیچ ِ توپ را با راکت و توپ جدید پیدا کنم!

بالاخره من ی روز یاد می گیرم صبور شم!
بالاخره من ی روز یاد می گیرم تا کی باید صبر کرد! تا کی باید صبر کرد که فرصت از دست نره!
بالاخره ی روز یاد می گیرم!
یاد می گیرم!
من می تونم!
من تلاشم رو می کنم!
همه ی تلاشم رو می کنم!
والسلام.

کوتاه وبلند!

سلام
فرنوش و احسان از من پرسیدن چرا پستات کوتاه شده؟!! و …
شاید شما هم بخواین بدونید؟
اولاً که به این می گن بالا بردن سطح توقع مخاطب:) خوشمان آمد! چشم به خاطر شمام که شده مرتب و ... می نویسم;) که بعد دوباره بگید چرا نوشته هات بلندن ;)
ثانیاً دلیل:
اصولاً من هر کاری رو در ی ساعتی از روز خیلی خوب انجام می دم، و نوشتن یکی از کارهاییست که 12 شب به بعد (بامداد:)) بهترین زمانشه:) و خوب چون الان به طور جدی دارم ورزش می کنم، شبا خسته ام – فکری و جسمی- و زود می خوابم؛
روزای زوج، حداقل سه ساعت پینگ پونگ – با فکر کردن به تکنیک و تاکنیک و راکت و روحیه و ...؛
و روزای فرد، هشتاد دقیقه - هزار و سی صد متر شنای نرم – بدون فکر کردن به تکنیک و رکورد و ...:).
حالا براتون بیشتر خواهم نوشت.
شاد باشید.
والسلام.

Thursday, April 10, 2008

بازی:)

سلام
دیروز ی سوغاتیه مهیج گرفتم:)
امروز کلی بازی کردم:)
والسلام.

Wednesday, April 09, 2008

عصبانی!

سلام
من برای دومین بار ی اشتباه رو تکرار کردم!
واقعاً که!!!!!!!!!!!
والسلام.

Sunday, April 06, 2008

لغت!



سلام
من به این می گم وحشت نه جیغ!
والسلام.