Wednesday, February 27, 2008

ساعت شنی 2

سلام
پیش نویس1: می خواستم زودتر بنویسم، نشد.
پیش نویس2: من روان شناس، جامعه شناس نیستم، این فقط تحلیل شخصی من است.


ساعت شنی، نقدی اجتماعی به مشکلات زنان، بعد از سریال دوران سرکشی که از شبکه‌ی پنج – تهران پخش شد، دومین سریال ِ شجاعانه‌ای بود که دست روی نقاط حساس جامعه‌ی امروز ما گذاشته بود و از رسانه‌ی ملی پخش می شد.
که متأسفانه به نظر من، با به هم زدن تعمدی برنامه‌ی پخش، سانسور، پایان ِ فارسی( داستان خوب شروع شد و با گره‌های شخصیتی خوب جلو رفت ولی پایانش خیلی غیر ِ واقعی بود!) و ... در سطح دیگر فیلم‌های سیما قرار گرفت.
نویسنده سعی کرده بود مثال‌های نوعی از مشکلاتی رو که زنان ِ جامعه درگیرش هستند رو در غالب شخصیت‌های داستان بعضاً با بزرگنمایی‌هایی به تصویر بکشد؛ مشکلاتی که مسبب بسیاری از آن‌ها، مستقیم یا غیر مستقیم نزدیکان و دوران مذکر اواند: پدر، برادر، همسر، ... و این نمایشی بود از این واقعیت تلخ که این جامعه‌ی مردسالارانه همواره چشم برروی علت‌ها می‌بندد و به جای حمایت و پشتیبانی از معلولان ِ آسیب‌دیده‌ی این حوادث ناگوار، بی رحمانه انگشت اتهام را به روی زنان می‌کشد.
از اونجایی که شخصیت‌های زن ِ داستان هر کدوم درگیر یکی از مشکلات ِ نوعی ِ جامعه‌ی ما بودند، نقد و بررسی تک تک ِ آن‌ها شناخت خوبی از این مشکلات، دلایل، آسیب‌ها و ... اش به ما خواهد داد. (جون میداد برای تمرین نقد تحلیلی در یک کلاس جامعه‌شناسی و یا حتی شناخت لایه‌های شخصیتی در یک کلاس ِ روانشناسی.)

حتی نقد و بررسی ِ بازخورد جامعه اعم از مردم، نمایندگان مجلس و ... و عکس العمل ِ سیما، حمایت صریح ِ ضرغامی و ... از پخش فیلم در ظاهر و به هم زدن تعمدی برنامه‌ی پخش، سانسور و پایان فارسی و ... در پشت صحنه، نیز مسائل ِ جالبی خواهند بود برای یک جامعه‌شناس ِ حرفه‌ای برای شناخت هر چه بیشتر لایه‌های تودرتوی جامعه‌ی ما. (کافیه ی سرچ ِ ساده تو گوگل برای "ساعت شنی" بکنید و نمونه هایی از این عکس العمل ها و مابعدش رو ببینید.)
القصه من حوصله‌ی پرداختن به هیچکدوم از این‌ها رو ندارم ولی می خوام راجع به یکی از شخصیت‌ها به تفصیل صحبت کنم: مش دریا(با بازی خوب ِ آزیتا حاجیان).
مش دریا، نهایت یک واقعیت تلخ رو در اجتماع ما به خوبی نمایان می کند: واقعیتی که من اسم ِ اون رو تکذیب ِ (و یا پنهان کردن ِ) هویت جن.سی می نامم؛ زنانی که برای حفظ امنیتشان (جسمی، روحی، ...) لباس مردانه به تن می کنند و هویت زنانه شان را در زیر لباس های مردانه گِل می گیرند تا گُل وجودشان از آزارهای مغولانه در امان بماند. اگر چشماتون رو باز کنید، سطوح مختلف این واکنش را در جامعه خواهید دید؛ (الزاماً این واکنش، پوشیدن لباس مردانه نیست، خیلی چیزای دیگه از جمله: مخفی کردن احساسات زنانه، ... را نیز من سطح های دیگر این واکنش می دانم.)توجه کنید که تاکید کردم واکنش!

پی نوشت1: حوصله ندارم بیشتر از این به موضوع فکر کنم و کامل بسطش بدم، امیدوارم حرفم رسا باشه.
پی نوشت2: خیلی دوست دارم بدونم روان شناس ها یا جامعه شناس ها برای موضوعی که گفتم، اصطلاحی دارن یا نه؟ در این مورد اصولاً چی کارا کردن؟

والسلام.

Saturday, February 23, 2008

چرا؟

سلام
از ما جدا شد، تعمداً! چرا؟
من نگران شدم! چرا؟
برگشت، چشماش خیس بود! چرا؟
والسلام.

Friday, February 22, 2008

هورااااااااااا

سلام
این روزا بهم کلی خوش گذشت:) و فکر کنم چند روز آینده هم به همین منوال پیش بره:)
رفتم دیدن ِ سیما، دلم براش خیلی تنگ شده بود:)
با هادی رفتیم خونه ی عمو، دلم برای هر پنج تا شون ی ذره شده بود، خصوصاً فلورا:)
توی ی کارگاه ِ آموزشی شرکت کردم که کلی هیجان داشت، خصوصاً دو روز ِ آخرش که من از وضعیت منفعل به وضعیت ِ نیمه فعال در اومدم (ممنون حامد) و فکر کنم از هفته بعد دیگه به صورت جدی با فرنوش به وضعیت فعال در بیام:)
ی سری بحث های خوب با محمد داشتم و ی بحث ِ کوتاه خوب هم پنج شنبه سر ناهار با فرنوش و حامد و محمد رخ داد.
فردا بناست ساناز و خشایار، مونا، مینا و مژگان رو ببینم:)
پس فردا خونمون سمنو پزونه، همه اینجا جمع می شن و شادی می کنیم:)
از سه شنبه هم به طور ِ مرتب دیگه شنا میاد تو برنامه ام:)
شاد باشید.
والسلام.

Saturday, February 16, 2008

سلام
گلاب به روتون
فَرَغَ را در باب ِ استفعال صرف کردیم:(
والسلام.

Friday, February 15, 2008

دور

سلام
بهشت کجاست؟
ی جایی که حقیقت تماماً واقعیت پیدا می کنه. ی جایی که آگاهی ِ محضه، شعور ِ محض، ...

جهنم کجاست؟
ی جایی که هیچ حقیقتی واقعیت پیدا نمی کنه. ی جایی که هیچ حقیقتی درک نمی شه. ی جایی که هیچ چیز فهمیده نمی شه. ی جایی که آگاهی، درک، شعور، ... درش وجود ندارد.
ی جایی که حتی نمی دونی که نمی دونی، نمی فهمی، ...

برزخ کجاست؟
ی جایی بدتر از جهنم. ی جایی که درک، شعور، آگاهی، فهم، ... درش نیمه نصفه است.
ی جا که حتی نمی دونی چی رو می دونی چی رو نمی دونی. اونایی که می دونی حقیقتن یا واقعیت؟ واقعیت ها ، حقیقیت دارند یا نه؟ ...

پس اینجا کجاست؟!
نمی دونم! شاید ی فرصته،
نمی دونم! شایدم ی وهم، ی سراب، ی خیال پوچ، ی حباب، ی ...
نمی دونم!

ما اینجا چی کار می کنیم؟
نمی دونم!

اصلاً تو کی ای؟
نمی دونم!

من کی ام؟!
نمی دونم!

چرا ما می تونیم با هم حرف بزنیم؟
نمی دونم!

ما دو تاییم؟! یا یکی ایم؟!
نمی دونم!

اصلاً ما وجود داریم؟! ما هستیم؟!
نمی دونم!

قبلاً بودیم؟! بعداً هستیم؟! اگر هستیم، چرا؟ چه جوری؟!
نمی دونم! شاید ی تصادف بوده! شاید به یکی قولی دادیم! شاید ... نمی دونم!

تصادف؟! تصادف چیه؟ چه جوری می شه ما تصادفی به وجود اومده باشیم؟!
نمی دونم!

قول؟! قول چیه؟ چه قولی؟!
نمی دونم!

به کی قول دادیم؟
نمی دونم! شاید خودمون! شاید به ی موجود ِ مطلق! به هستی! به یکی که همیشه هست، از ازل تا ابد! به ... نمی دونم!

هستی یعنی چی؟!
نمی دونم!

همیشه یعنی چی؟ اصلاً الان کِیه؟
نمی دونم!

ازل؟! ابد؟! اول؟ آخر؟ زمان چیه؟
نمی دونم!

ما کجاییم؟
!نمی دونم! فقط می دونم اینجا بهشت نیست. می گن ما از بهشت رانده شدیم! نمی دونم! ن ِ -می – دو- نم

تو چی می دونی؟!
نمی دونم!

کی می دونه؟
نمی دونم!

ما تنهاییم؟
نمی دونم!

چی می دونی؟!
نمی دونم! نمی دونم! نمی دونم! ...

باشه بابا بی خیال؛ این بهشت که گفتی ازش رانده شدیم، کجاست؟
ی جایی که حقیقت تماماً واقعیت پیدا می کنه. ی جایی که آگاهی ِ محضه، شعور ِ محض، ...

...

والسلام

Wednesday, February 13, 2008

عشق، دختر یا مادر؟

سلام
دیشب داشتم کریس دی برگ گوش می دادم،
آلبومCrusader؛
آهنگ ِ carry on.
ی جاش می گه:
...
Love is the daughter of life,
comfort to trouble and strife,
She's always beside you to help you carry on,
...
چه تعبیر شاعرانه ی زیبایی!بابا رمانتیک!بهم خیلی چسبید این تعبیر.
اما از دیشب همش دارم فکر می کنم که عشق زاده ی زندگی است یا حیات زاده ی عشق؟!
ما زاده شدیم که عاشق شویم؟(زندگی می کنیم که عاشق شویم؟) یا چون عاشق شدیم، به حیات محکوم شدیم؟ تا عشقمان را ثابت کنیم یا ؟؟؟؟
و ؟؟؟؟؟
پی نوشت: جنبه ی آهنگ گوش دادن هم ندارد این کوکو! بهش دو روز گفتیم هر چی می خوای بپرسا!ی روزی این با سوالاش منو دق می ده!;)
شاد باشید.
والسلام.

Friday, February 08, 2008

کار کردن ِ من

سلام
کار کردن ِ من از این منحنی پیروی می کنه.
الان برا یکی از کارام در وضعیت ِ زرشکی به سر می برم:(
والسلام.

Thursday, February 07, 2008

کمی سازی!

سلام
جالب است!
در این نوشته می خوانیم:
الف: کمال ِ یک زن، "زیبایی و جذابیت" است! و کمال ِ یک مرد، "صبر و تحمل و منطق و آرامش و تحمل مخالف" است!
ب: زنان و مردان در یک چیز مشترک اند: رسیدن به کمالشان به میزان ِ تستسترون ِ مردان بستگی دارد!
و از طرفی، پزشکی ِ مدرن به ما می گوید:
ج: میزان ِ تستسترون ِ مردانه یک فاکتور ِ جسمی است و تا حدودی خارج از کنترل ِ زن ومرد است. تغذیه، ورزش، ... در کوتاه یا دراز مدت می توانند این فاکتور جسمی را کنترل کنند؛ اما هنوز میزان این کنترل،فاکتورهای موثر و ... به طور ِ دقیق کمی نشده است.
خُب، خوب است! حال می توانیم یک نتیجه ی اساسی، مهم و تاثیر گذار بگیریم:
زن و مرد برای رسیدن به کمالشان تا آن حد مختارند که بتوانند میزان ِ تستسترون ِ مردانه را کنترل کنند! و یا ...
خلاصه می کنم در یک کلام:
بسیار عالی! مفاهیمی چون پیشرفت، دمکراسی، کمال ِ انسانی، اختیار ِ انسانی، ...
را نیز به سادگی می توان کمی کرد! با اندازه گیری تستسترون ِ مردانه!
چه می کند این مدرنیته! پوزیتویسم ِ منطقی! کمی سازی! ...
والسلام.

Tuesday, February 05, 2008

لیسانسم!

سلام
چند روز پیشا، من و مونا و نجیه و حامد، تو راهرو بودیم،سامان رد شد گفت چند تا کارشناس ِ ارشد! گفتم هنوز آخرین مدرک ِ رسمی ِ دریافتیمون کارشناسی ِ:) ما لیسانسیه ایم!
...
***
باید گواهی ِ موقت کارشناسی رو هم اسکن می کردم و می فرستادم!
رفتم تو فایل ِ مدارکم تو کمد رو نگاه کردم، نبود!!!!! از کارنامه ی اول دبستان تا ... همه چیم هست جزء...؟!
دیگه لیسانسم ندارم:(:)
***
به ی بنده ی خدایی اینو گفته بودم بنا به اعتراف ِ خودش بهم خندیده بوده! فرداش گویا متوجه شده که مدرک ِ خودشم نیست!!:)
بنده ی دیگر خدا: نه!! تو!! گم کردی؟! عاشق شدی!:)
...
***
دایی مادربزرگم، دایی قاسم، خدا رحمتش کند، سواد نداشت، چیزی می خواست بخونه به ماها می گفت اینو برا من بخونید من لیسانسم رو خونه جا گذاشتم:)
بعضی وقتام می گفت بده خودم بخونم، می گفتیم مگه بلدی دایی؟ خوب سفیداش رو که می تونم بخونم:)
...
***
اینا رو نوشتم که دوستان
اگر ی موقع لیسانس ِ من رو دیدن تو خیابون داره راه میره اطلاع بدن ؛ واقعاً اگر ایده ای دارید که من کجا می تونم گذاشته باشمش یا چی کارش کرده باشم، بگید.
اگر سوالی در حد کارشناسی دارید نپرسید که من لیسانسم گم شده:) دیپلم یا ارشد رو شاید ی کاری بتونم بکنم
اگر خنده ای، تیکه ای چیزی مونده خجالت نکشید بگید، فقط حواستون باشه بنده خدا خندیده بوده، اونم تو دلش، به مصیبت من گرفتار شد ...(البته واقعاً امیدوارم تا حالا پیداش کرده باشه)
شاد باشید.
والسلام.

Sunday, February 03, 2008

اعتراف

سلام
فکر می کنم، دیروز ساعت 18:30 ی نفر رو ناراحت کردم:(
فقط امیدوارم اشتباه فکر کنم.
از دیروز هر وقت فکر می کنم که ممکنه ناراحتش کرده باشما، غصه دارم:(
واقعاً حرفی که زدم و کاری کردم خلاف ِ میل ِ باطنی ام بود!
ی ذره هم تقصیر ِ خودش بودا ...
امیدوارم ناراحت نشده باشه و من رو درک کرده باشه، امیدوارم.
والسلام.